آقا دیب داری؟
یارو زبونش میگرفته،
میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟
کارمند داروخونه می گه:
دیب دیگه چیه؟
یارو جواب می ده: دیب
دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
کارمنده می گه: والا ما
تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو می گه: بابا دیب،
دیب!
طرف میبینه نمی فهمه،
می ره به رئیس داروخونه می گه.
اون میآد می پرسه: چی
میخوای عزیزم؟
یارو می گه: دیب!
رئیس می پرسه: دیب دیگه
چیه؟
یارو می گه: بابا دیب
دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
رئیس داروخونه می گه:
تو مطمئنی که اسمش دیبه؟
یارو می گه: آره بابا.
خودم دائم مصرف دارم. شما نمیدونید دیب چیه؟
رئیس هم هر کاری میکنه،
نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.
یکی از کارمندای داروخونه
میآد جلو و می گه: یکی از بچههای داروخونه مثل همین آقا زبونش میگیره.
فکر کنم بفهمه
این چی میخواد. اما الان شیفتش نیست.
رئیس داروخونه که خیلی
مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع
برش داره بیارتش.
میرن اون کارمنده رو
میارن. وقتی می رسه، از یارو میپرسه: چی می خوای؟
یارو می گه: دیب!
کارمنده می گه: دیب؟
یارو: آره.
کارمنه می گه: که این
ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟
یارو میگه: آره،
همونه.
کارمند میگه: داریم! چطور
نفهمیدن تو چی می خوای!؟
همه خیلی خوشحال شدن که
بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی
یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.
همه جمع می شن دور اون
کارمند و با کنجکاوی میپرسن: چی میخواست این؟
کارمنده می گه: دیب!
میپرسن: دیب؟ دیب دیگه
چیه؟
می گه: بابا همون که این
ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!
رئیس شاکی می شه و می
گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟
کارمنده می گه: تموم شد.
آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!
.
.
.
*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه*
هرگز فکر نمی کردم که بلیط هواپیمای ما برای من رفت و برگشت و برای دان فقط رفت باشد. برای جراحی قلب باز، عازم هوستون بودیم. این سومین جراحی دان بود. به غیر از این مشکل، دان ۶۱ ساله کاملا سرحال و قبراق بود. پزشک معالج مطمئن بود که جراحی دریچه قلب را به خوبی پشت سر خواهد گذاشت. کسان دیگری هم دو یا چند بار جراحی قلب باز داشته اند، بنابراین دان هم می توانست.
روز جراحی فرا رسید. یک روز بسیار طولانی.پس از شش ساعت، پزشک از اتاق عمل خارج شد تا بگوید نمی توانند دان را از دستگاه قلب و ریه جدا کنند. قلب دان ضربان نداشت. یک دریچه ی کمکی برای بطن چپ کار گذاشته بودند. با گذشت دو روز از پیوند این دستگاه، پزشکان تصمیم گرفتند که آن را بردارند. دان پنج روز در کما بود و به تمام دستگاه های حیاتی ممکن وصل شده بود. صبح آن روز پزشکان به علامت تأسف سر تکان داده و اظهار کردند که گویی شکست خورده اند. در وقت معین کنار او رفتم و به او گفتم که چقدر دوستش دارم، و می دانم که او در تلاش است تا به زندگی برگردد، و من هر کاری از دستم برآید برای رهایی او انجام خواهم داد. گفتم: «من همیشه دوستت خواهم داشت. می خواهم بدانی که اگر مجبور به رفتن بشوی، من تحمل می کنم، نگران من نباش.»
ضرب المثل های شیرین فارسی ” ح ”
حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت !
حرف حق تلخ است !
حرف ، حرف می آره ، آسمان برف می آره !
حوضی که ماهی نداره قورباغه سالاره !
__________________
__________________
ضرب المثل های شیرین فارسی ” ج ”
جا تره و بچه نیست !
جاده دزد زده تا چهل روز امنه !
جایی نمیخوابه که آب زیرش بره !
جایی که میوه نیست چغندر ، سلطان مرکباته !
جواب ابلهان خاموشیست !
جواب های، هویه !
جوانی کجائی که یادت بخیر !
جوجه را آخر پائیز میشمرند !
جوجه همسشه زیر سبد نمیمونه !
جون بعزرائیل نمیده !
جهود، خون دیده !
جهود، دعاش را آورده !
جیبش تار عنکبوت بسته !
جیگر جیگره ، دیگر دیگره !
هر که احساس عمیقی داشته باشد، با تمام موجودات همدردی می کند.
مادام دو استیل
کرگ، یکی از دوستان صمیمی ام در دوران دانشگاه، هر جا می رفت، با خود شور و سر زندگی می برد. وقتی با کسی حرف می زد، آنقدر به او توجه می کرد که آن فرد احساس می کرد شخص بسیار مهمی است.مردم او را خیلی دوست داشتند.
در یکی از روزهای پاییزی، من و کرگ در مکان مطالعه ی همیشگی مان نشسته بودیم.من از پنجره به بیرون نگاه می کردم که متوجه یکی از استادانم شدم که از پارکینگ می گذشت.
پسری جوان که یکی از مریدان شیفته شیوانا بود، چندین سال نزد استاد درس معرفت و عشق می آموخت. شیوانا نام او را “ابر نیمه تمام” گذاشته بود و به احترام استاد بقیه شاگردان نیز او را به همین اسم صدا می زدند. روزی پسر نزد شیوانا آمد و گفت دلباخته دختر آشپز مدرسه شده است و نمی داند چگونه عشقش را ابراز کند!؟ شیوانا از “ابر نیمه تمام” پرسید:” چطور فهمیدی که عاشق شده ای؟!”
پسر گفت:” هرجا می روم به یاد او هستم. وقتی می بینمش نفسم می گیرد و ضربان قلبم تند می شود. در مجموع احساس خوبی نسبت به او دارم و بر این باورم که می توانم بقیه عمرم را در کنار او زندگی کنم!”
شیوانا گفت:” اما پدر او آشپز مدرسه است و دخترک نیز مجبور است به پدرش در کار آشپزی کمک کند. آیا تصور می کنی می توانی با کسی ازدواج کنی که برای بقیـه همکلاسی هایت غذا می پزد و ظرف های غذای آنها را تمیز می کند.”
در یکی از تعطیلات آخر هفته ی سال ۱۹۹۵، پنج روز پس از حادثه ای که در روز یادبود قربانیان جنگ اتفاق افتاد، به هوش آمدم و به تدریج هوشیاری و حواس خود را بازیافتم. دکتر اسکات هنسون و دکتر جان جین، رییس گروه جراحی مغز و اعصاب بیمارستان ویرجینیا وضعیت جسمانی مرا توضیح دادند. آن ها تمام جزییات را درباره ی شدت جراحات برایم توضیح دادند و گفتند پس از آن که ذات الریه به کلی از ریه هایم برطرف شود، یک جراحی دیگر برای اتصال دوباره ی جمجمه به سر ستون فقرات انجام خواهند داد. آن ها از موفقیت آمیز بودن جراحی مطمئن نبودند. شاید از این جراحی جان سالم به در نمی بردم. طرح جراحی آن ها پر مخاطره بود بنابراین نیاز به کسب رضایت از من داشتند. دانا بر خلاف میل اعضای دیگر فامیل از پزشکان خواسته بود تا همه چیز را با من در میان بگذارند و هیچ عملی بدون رضایت من انجام نشود.
من به صورت مبهمی پاسخ دادم: «بسیار خب، هر کاری لازم می دانید انجام بدهید.» از زمان کودکی عادت کرده بودم تا مشکلاتم را خودم حل کنم. در هر مخمصه و گرفتاری،مطمئن بودم که یک راه چاره وجود دارد. از همین رو، اول فکر کردم که این وضعیت هم یک مشکل موقت است. به جراحی نیاز داشتم. اما به زودی سلامت خود را به دست خواهم آورد. ولی زمانی که پزشکان رفتند، تازه متوجه ی حرف های آن ها شدم. من در اثر آسیب های وارده فلج شده بودم.
دانا وارد اتاق شد.چشم هایمان را به هم دوختیم. اولین کلمات قابل فهم را با حرکات لب بیان کردیم: «بهتر است خلاص شوم.» او گفت: «فقط یک بار حرف می زنم. هر کاری که می خواهی بکن. من تو را حمایت می کنم. این زندگی توست و تصمیم گیری هم به عهده ی خودت است. اما می خواهم بدانی که تحت هر شرایطی همراهت خواهم بود.» سپس حرفی زد که زندگی مرا نجات داد. او گفت: «هنوز خودت هستی.من دوستت دارم.»
اگر دانا حتی ذره ای روی برمی گرداند، مکث می کرد، یا مردد می شد، اگر احساس می کردم که نسبت به من از خود گذشتگی می کند یا وظیفه ای را بر عهده گرفته است، مطمئنا نمی توانستم با این مشکل کنار بیایم، زیرا شدت عشق و تعهدش را حس کردم. حتی می توانستم جوک تعریف کنم. با حرکات لبم گفتم: «این فراتر از یک تعهد معمولی ازدواج است _ در خوشی و ناخوشی.» دانا گفت: «می دانم» آن موقع بود که فهمیدم تا ابد همراه من خواهد بود.
امروز 28 آذر است و از امشب که بگذریم، صدای آمدن یلــــدا آرام آرام به گوشمان می رسد و دو شب دیگر، شب یلداست. یلدایی که پاسداشت رسم و رسوم آئینی ما ایرانیان است و یادآور سنت دور هم بودن بستگان را در پیش دارد و تفأل به حافظ که میهمان تمام خانه های ایرانی است ...
یلدا، همان یلدائیست که همواره در نزد ایرانیان گرامی داشته شده است البته با اینكه امروزه تعدادی از مولفه های ویژه این رسم كهن چون گرد كرسی نشستن و شاهنامه خواندن رو به فراموشی گذارده اما هنوز هر ایرانی می كوشد بارقه های اصلی این آیین را حفظ كند. ایران كشوری با فرهنگی غنی است كه مردمانش بنا به ذوق و سلیقه و طبیعت منطقه ای كه در آن زیست می كنند هر یك برای برگزاری سنت های كهن آداب خاص خود را دارند. ایرانیان قدیم شادی و نشاط را از موهبت های خدایی می پنداشتند و آیین و جشن شب یلدا یا شب چله بزرگ تا به امروز در تمامی سرزمین كهنسال ایران و در بین همه قشرها و خانواده ها برگزار میشود.
برگزاری مراسم یلدا، آیینی خانوادگی است و گردهمایی ها به خویشاوندان و دوستان نزدیك محدود میشود. شب یلدا یا شب چله آخرین شب آذرماه، شب پیش از نخستین روز زمستان و درازترین شب سال است و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد. ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند. این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد یعنی از شب یلدا طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود و در درازترین و تیره ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، طلوع خورشید و سپیده دم را انتظار می كشند تا خود شاهد دمیدن خورشید باشند و نور ایزدی را ستایش كنند.
یلدا از نظر معنی معادل با كلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومی به معنی تولد است و نوئل از ریشه یلدا است. واژه "یلدا" سریانی (از لهجه های متداول زبان "آرامی" است) و به معنی ولادت است. زبان "آرامی" یکی از زبان های رایج در منطقه خاورمیانه و زبان اصلی نگارش کتب عهد جدید مسیحیان بوده است. (برخی بر این عقیده اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبا از راست به چپ نوشته می شده، وارد زبان پارسی شده است). ولادت خورشید (مهر و میترا) و رومیان آن را (ناتالیس انویكتوس) یعنی روز (تولد مهر شكست ناپذیر) می نامیدند.
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در…
همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد: ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز / کاین کره بگشای و گندم را بریز / آن گره را چون نیارستی گشود/ این گره بگشوندنت دیگر چه بود
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است. پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.
تو مبین اندر درختی یا به چاه/ تو مرا بین که منم مفتاح راه ( مولانا)
او چاق بود و اضافه وزن داشت،اما طرز تفکرش نقص او را در سرعت جبران می کرد.جیسون پانزده ساله هرگز در جلسات تمرین غیبت نمی کرد،گرچه به ندرت فرصت بازی پیدا می کرد.
با آنکه شماره ی پیراهنش ۳۷ بود،اما هرگز اخم نمی کرد،شکایت نمی کرد و همیشه تمام سعی اش را می کرد،حتی اگر نتیجه نمی گرفت.روزی او در جلسه تمرین حاضر نشد.وقتی روز دوم هم غیبت کرد،من که مربی اش بودم،نگرانش شدم.به خانه اش تلفن کردم.یکی از بستگانش که در شهر دیگری زندگی می کرد با من حرف زد و گفت که پدر جیسون فوت کرده و خانواده اش باید مراسم خاکسپاری را برگزار کنند.
زندگی را به شکل دایره نگریستن، سبب می شود که همه چیز عادی و قابل پیش بینی به نظر برسد، حال آنکه چنین نیست. در واقع اگر زندگی را به صورت یک خط ممتد بنگریم آنچه برایمان اتفاق می افتد، هرگز تکراری نخواهد بود حتی تعطیلات و آداب و رسوم، تازه و متفاوت خواهند بود سعی کنید از فرو افتادن در الگوهای فکری یکنواخت و خسته کننده که انرژی و تنوع را از زندگی شما می گیرند پرهیز کنید.
مهربان باشید،زیرا با هر کس که رویرو می شوید،درگیر مبارزه ای به مراتب سخت تر است.
افلاطون
نمی دانم جس چگونه به درمانگاه من آمد.به نظر نمی رسید آنقدر بزرگ باشد که بتواند رانندگی کند.هر چند شانه هایش پهن و چهره اش گشاده بود و باوقار راه می رفت.
وقتی به اتاق انتظار رفتم،جس داشت گربه اش را که بر روی زانویش نشسته بود نوازش می کرد.او گربه اش را نزد من آورده بود تا معالجه اش کنم.
گربه کوچک و ضعیف بود.تقریبا پانزده ساله به نظر می رسید.خطوط بدن و صورت درنده ی حیوان تصویر ببری را در ذهن متبادر می کرد.
روش یازذهم:اگر فرزندانتان با هم سازگار نیستند، آنها را با محبت از هم جدا کنید.
چرا وقت خود را در سرزنش کردن فرزندانی که با یکدیگر نزاع می کنند، صرف می کنید؟ آن ها را از هم جدا کنید و امتیاز همبازی بودن با یکدیگر را – تا زمانی که راه حل صلح آمیزی برای خود نیافته اند – از آن ها بگیرید این روش هم سبب می شود آن ها بیشتر قدر یکدیگر را بدانند و هم سبب صرفه جویی در وقت شما می شود بنابراین در چنین مواقعی با این روش آن ها را تحت کنترل خود درآورید.
فارس نیوز: قائم مقام سازمان نظام پزشکی می گوید: سردردهای میگرنی منشأ ژنتیکی داشته و برخی عوامل مانند استرس و مصرف مواد غذایی تند میتواند سردردهای میگرنی را افزایش دهد.
علیرضا زالی امروز در همایش علمی پزشکان عمومی سراسر کشور که در سالن غرضی بیمارستان میلاد برگزار شد، اظهار داشت: سردرد یکی از بیماریهای شایع در میان همه ی افراد در جامعه است.
قائم مقام سازمان نظام پزشکی بیان داشت: میگرن یکی از شایعترین سردردهایی است که اتفاق میافتد و بسیاری از مسائل ثانویه در بروز این سردرد دخیل هستند.
اصولاً درمان سردردی که حاد است به سختی انجام میگیرد و همچنین سن بروز سردرد در افراد مهم است، بروز سردرد در سنین بالا نیاز به توجه بیشتری دارد.
زالی بیان داشت: سردرد اطفال یکی از مهمترین سردردها است که باید دقت جدی شود و اگر کودکی با علائم سردرد به پزشک مراجعه کند نباید بیتوجهی نسبت به صورت گیرد. معمولا سردرد در کودکان به دلیل اینکه آنها دچار تنشهای عصبی نمیشوند بسیار اهمیت دارد.
وی ادامه داد: معمولاً فردی که دچار سردردهای میگرنی در نیمه چپ می شود یا با سردرد از خواب بیدار میشود و درد آن کاهش پیدا نمیکند و افرادی که بیش از ۱۵ روز در یک ماه دچار سردرد هستند میتواند این سردرد سردرد میگرنی تشخیص داده شود اما سردردهایی که با یک قرص استامینوفن بهبود پیدا میکند سردردهای میگرنی نیستند.
قائم مقام سازمان نظام پزشکی بیان داشت: فاکتورهایی مانند استرس، ژنتیک، سفر و یا مصرف برخی مواد غذایی تند میتواند در شدت یافتن سردردهای میگرنی شدت داشته باشد.
زالی گفت: معمولاً سردردهایی که در آخر هفته به سراغ فرد میآید سردردهای میگرنی است که فرد دوست دارد در یک محیط آرام بدون وجود نور و سر و صدا به استراحت بپردازد.
وی عنوان کرد: مصرفی برخی مواد غذایی مانند پنیر، شکلات، سس مایونز و مرکبات در افزایش سردردهای میگرنی دخالت دارد، همچنین مصرف موادی مانند جعفری و پیاز خام در کاهش میگرن مؤثر است.
زیستشناسان سال ها به دنبال پاسخ این سوال هستند که چرا پوست بدن انسان برخلاف بسیاری از موجودات، موی کمی دارد. پژوهشگران دانشگاه شفیلد اعلام کرده اند که شاید دلیل آن، مقابله با انگلیهایی مثل ساس باشد!
تصویری که مشاهده میکنید، در حین یک آزمایش گرفته شده و ساسی را نشان میدهد که در حال گزش پوست برای دستیابی به غذا (خون انسان) است. این آزمایش که توسط مایکل سیوا-جاتی و ایزابل دن در دانشگاه شفیلد انگلستان انجام شده، در تلاش برای یافتن پاسخ این سوال است که چرا پوست بدن انسان علیرغم اینکه جزو بیموترین نمونههای روی زمین بهشمار میرود، از موهای بسیار ظریفی پوشیده است؟
به گزارش نیوساینتیست، این دو پژوهشگر معتقدند دلیل وجود این موهای ظریف این است که به ما کمک میکنند وجود انگلها را وقتی روی بدنمان حرکت میکنند، تشخیص دهیم؛ ضمن آنکه شرایط را برای نیشزدن این انگلها دشوارتر میسازند. نتایج آزمایشها روی دانشجویان داوطلب مشخص کرد وجود مو، زمان جستجوی حشره را برای یافتن محل مناسب تغذیه طولانیتر کرده و احتمال تشخیص آنرا نیز افزایش میدهد.
سال گذشته،در شب هالووین (آخر شب ماه اکتبر) به جشنی در مرکز کودکان مبتلا به ایدز دعوت شدم.مرا به این دلیل که در سریالی تلویزیونی بازی کرده بودم،به این جنبش دعوت کردند.شرکت در این جشن برایم اهمیت داشت.
هیچ کدام از آن کودکان مرا نمی شناختند.آنان مرا کودک بزرگی می دانستند که آمده با آنان بازی کند.من هم این نقش را دوست داشتم.
در آن جشن غرفه های مختلفی داشت.من به طرف یکی از آنها رفتم.در آن غرفه هر کس می توانست بر روی پارچه ای مربعی شکل نقاشی کند.بعد آن مربع ها را به هم می دوختند و لحافی از آن تهیه می کردند.بعد آن لحاف را به فردی هدیه می دادند که بیشتر عمرش را وقف این سازمان کرده بود و به زودی بازنشته می شد.
وقتی هجده ساله بودم و می خواستم به دانشگاه بروم،خیلی بی پول بودم.برای پول در آوردن،در خیابان هایی که خانه های قدیمی داشت،پرسه می زدم و کتاب می فروختم.وقتی به در خانه ای نزدیک شدم،پیرزنی هشتاد ساله،زیبا و بلند قد،به طرف در آمد و گفت:«تو هستی عزیزم؟منتظرت بودم.خدا به من گفت که تو امروز می آیی.»
وقتی خدا برای بنده اش چیزی را می خواهند،من که باشم که مخالفت کنم؟
خانم لینک برای انجام دادن کارهای خانه و حیاطش به کمک نیاز داشت.روز بعد من شش ساعت کار کردم.سخت تر از همیشه.خانم لینک به من آموخت که چگونه پیاز گیاهان را بکارم.چگونه علف های هرز و گل های پژمرده را بیرون بکشم.در آخر کار نیز با ماشین چمن زنی که کهنه و قدیمی به نظر می رسید،علف ها را کوتاه کردم.
زندگی بسیاری از ما چنین است که یا به وسیله ی خود یا با فشار دیگران، خود را مکلف به انجام کارهایی می کنیم که فشار زندگی، نگرانی و اضطراب ما را افزایش می دهد در حالی که هیچ دلیل قانع کننده ای در پس این تلاش نیست.
از اختصاص دادن وقت خود برای انجام کارهای بی مورد خصوصا اگر اعتقادی به آن ندارید، پرهیز کنید در عوض انرژی خود را صرف هدفی بکنید که نیاز به دقت و احتیاط بیشتری دارد و سرانجام نیز رضایت شما در به پایان رسیده آن نهفته است.
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 آذر 1390برچسب:"عجایب باستانی",
توسط سید امیر
|
آنچه در ادامه میخوانیم معرفی ۱۰ نمونه از بناها و مناطق تاریخی و باستانی خاورمیانه است که از آنها به عنوان بزرگترین عجایب باستان نام برده شده است:
بیتالمقدس، فلسطین:
شهر بیتالمقدس و مسجدالاقصی که محل معراج پیامبر عظیمالشان اسلام است، در بین ادیان مختلف اسلام، مسیحیت و یهود از تقدس و احترام بسیار زیادی برخوردار است. با توجه به این اهمیت خیابانهای منتهی به شهر، مختص ادیان متفاوت است و به همین دلیل به محلههای مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و ارمنیها تقسیم شده است. علاوه بر مسجدالاقصی، بناها و اماکن مقدس دیگری نیز در بیتالمقدس وجود دارند که مسجد قبهالصخره از مهمترین آنها به شمار میرود. این بنا که قدمت آن به قرن هفتم میلادی برمیگردد، مکانی مقدس چه برای مسلمانان و چه برای مسیحیان و یهودیان است.
تخت جمشید (پرسپولیس)، ایران:
تخت جمشید که زمان ساخت آن به قرن ششم پیش از میلاد برمیگردد، در ۷۰ کیلومتری شهر شیراز، پایتخت امپراتوری عظیم هخامنشی، قرار دارد. تخت جمشید مجموعهای مشتمل بر کاخهایی مجلل بود که به دستور داریوش کبیر، پادشاه نخستین امپراتوری ایران، بنا شد و امروز پس از گذشت قرنها و به رغم به آتش کشیده شدن به دست لشکریان اسکندر مقدونی، هنوز هم میتوان نشانههایی از شکوه گذشته آن را از ورای ستونها، بناها و همچنین نماهای سنگیاش مشاهده کرد.
نمایشگاه خودرو توکیو هر دوسال یکبار برگزار می شود و حالا این نمایشگاه برای سال 2011 در ژاپن پس از زلزله بزرگ و ویرانگر ماه مارس و رنج بسیار ژاپن در حال برگزاری است. بطوریکه این کشور در نظر دارد انعطاف پذیری صنعت خودروسازی ژاپن را برای جهان به نمایش بگذارد.
این نمایشگاه از 30 نوامبر 2011 آغاز شده و 176 شرکت کننده از 12 کشور مختلف در این نمایشگاه حضور دارند که با افزایش قابل توجه 36 درصدی نسبت به نمایشگاه قبلی در سال 2009 که 129 شرکت کننده داشت همراه بوده است. علاوه بر این فضای نمایشگاه که در سال 2009 به 21823 متر مربع بود هم اکنون به 35151 متر مربع رسیده است.
از خصوصیت های خوب نمایشگاه دوسالانه خودرو ژاپن در امسال اینست که تمام 14 خودروساز ژاپنی در کنار 20 برند خارجی در این نمایشگاه حضور خواهند داشت این درحالیست که تنها 9 برند خارجی در نمایشگاه قبلی حضور داشتند. شعار نمایشگاه، همکاری نزدیکتر کمپانی های بزرگ با صنعت خودرو سازی کشورهایی مثل هند، چین، کره جنوبی است.
زنان هم در جدول ثروتمندان جهان، توانسته اند رتبه های بالایی را از آن خود سازند. اما نکته ای که درباره ی زنان میلیاردر وجود دارد این است که اکثر آن ها ثروت خود را به ارث برده اند. کاری که این ها کرده اند، این است که در طول زمان ثروت به دست آمده را گسترش دهند. اما به طور کلی، به ندرت دیده می شود یکی از زنان با اتکا به قدرت خلاقیت و ابتکار خود توانسته باشد ثروتی میلیاردری را فراهم آورد.
خانم آبیگل جانسون فرزند ادوارد جانسون هم از جمله ی این زن هاست،
گوشهای بشدت مدرن : کسانی که موبایلهایی با انواع و اقسام کارکردها میخرند یا بشدت عدم اعتماد به نفس در ارتباط برقرار کردن با افراد دارند یا به علت نداشتن تخصصی قابل عرض ، برای نشان دادن شخصیت خود دست به دامن موبایل یا همان گوشی تلفن همراه شدهاند.
گوشیهای بزرگ : آدمهایی که فراموشکارند، بیتوجهند یا بشدت شلخته برای فراموش نکردن تلفن همراهشان، مجبورند گوشی بزرگ انتخاب کنند.
گوشی تلفن همراه به اندازه یک گردو : این گوشیها اغلب نشاندهنده شخصیت دوپاره صاحبانشان هستند، آدمهایی که در ظاهر میخواهند اوج تمکن و توانایی خودشان را با گوشی موبایلشان نشان بدهند اما در نهایت چیزی برای پنهان کردن دارند.
نداشتن وقت بهانه ی خوبی برای ورزش نکردن نیست. داشتن اندام خوب و مناسب، سبب سلامت جسم شما و بالا رفتن ضریب هوشی تان خواهد بود.برای این کار باید از یک برنامه ی غذایی مناسب، سالم و پرانرژی استفاده کرد هر یک از شما مدیون خود و خانواده ی خود هستید، وضعیت فیزیکی نامناسب نه تنها فشار عصبی شما را افزایش می دهد بلکه به شما احساس پوچی و بیهودگی نیز القا می کند. جسم خود را متناسب کنید تا احساس خوبی به شما دست دهد.
قبول دارید که جورابهای تمیز ، سالم و خوشرنگ مشخصه آدمهایی است که زندگی سالم و محیطی آرام برای لباس پوشیدن دارند ، گرچه آدمهای وسواسی را باید از این قاعده جدا کرد .
آنها علیرغم داشتن جورابهای تمیز و خوشرنگ و درخشان، آدمهایی عصبی و کم طاقت هستند که با این پا و آن پا شدن و ناخن جویدن یا نگاه های بیقرارشان قابل تشخیصاند.
آیا طرف مقابل جوراب هایش مارک دار است ؟
آدمهایی که جورابهای مارکدار میپوشند، بشدت کم اعتماد به نفس و ظاهربینند و میل به جلب توجه و خودنمایی در آنها به قدری بالاست که پوشیدن یک جوراب ساده و تمیز را فدای یک جوراب بوگندو و صدبار پوشیده مارک دار میکنند، قبول کنید که جوراب چند هزارتومنی را هر روز نمیشود نو کرد!
حتما به ادامه ی مطلب هم سر بزنید برای دیدن ادامه مطالب
تعطیلات آخر هفته ی گذشته،پنجاهمین سالگرد ازدواج والدینم را جشن گرفتیم.امروز صبح هم آن ها به هاوایی رفتند.سفری که سال ها بود آرزویش را داشتند.آن چنان هیجان زده بودند که گویی به ماه عسل می روند.
وقتی پدر و مادرم با هم ازدواج کردند،فقط به اندازه ی یک سفر سه روزه در محدوده ی ۸۵ کیلومتری شهر پول داشتند.آن ها باهم توافق کردند که پس از هر عمل رمانتیک یک دلار در جعبه ی فلزی مخصوص بیندازند.بدین ترتیب برای ماه عسل در هاوایی به مناسبت پنجاهمین سالگرد ازدواجشان پس انداز می کردند.
پدرم پلیس بود و مادرم معلم مدرسه.آن ها در خانه ی کوچک و محقری زندگی می کردند و تمام تعمیرات آن را خودشان انجام می دادند.در این شرایط بزرگ کردن پنج فرزند کار پر زحمت و سختی بود.گاهی اوقات پول کافی نداشتند اما هر فوریتی که پیش می آمدباز هم پدر اجازه نمی داد از حساب هاوایی پولی برداشته و خرج شود.موجودی جعبه ی فلزی به مرور بیش تر شد.آن ها با پول آن یک حساب پس انداز باز کردند و پس از مدتی اوراق مشارکت خریدند.
والدینم همواره عاشق و دل باخته ی هم بودند.به خاطر دارم،وقتی پدرم به خانه آمد و به مادرم می گفت:«یک دلار در جیب دارم.»مادرم لبخند زنان پاسخ می داد:«من می دانم چگونه آن را خرج کنم.»
زمانی هم که هر یک از ما فرزندان ازدواج کردیم،والدینمان به هر یک از ما یک جعبه ی کوچک فلزی هدیه دادندو رازشان را با ما در میان گذاشتند،رازی که برای همه ی ما بسیار جالب بود.
حال هر کدام از ما پنج فرزند برای ماه عسل رویایی خود پس انداز می کنیم.پدر و مادر به ما نگفتند که چقدر پول پس انداز کرده بودند.اما من فکر می کنم که باید مبلغ قابل توجهی بوده باشد.چون وقتی اوراق مشارکت را نقد کردند،به اندازه ی هزینه ی سفر به هاوایی،اقامت ده روزه در هتل و مقداری هم برای خرید و خرج های متفرقه پول داشتند.
قبل از عزیمت،هنگام خداحافظی پدرم چشمکی زد و گفت:«امشب حسابی برای مسافرت به کانگون باز می کنیم.فقط ۲۵ سال زمان لازم داریم.»د
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب::فال,
توسط سید امیر
|
دوستان عزیز از امروزتصمیم گرفتم هرچند روز یک بار یک طالع بینی رایج بین آدمارو واستون بزارم اینم اولیش...
آیا تا به حال بطور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه کرده اید؟ تا به حال فکر کرده اید که به کدامیک علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ با دقت نگاه کنید، سپس توضیح مربوط به آن را بخ
انگشت شماره ۱ ( شصت)
این انگشت نماد مسایل مادی و ثروت است و کسانی که این انگشت را انتخاب میکنند، اقتصاد دانان خوبی هستند و معمولا از نظر مالی در وضعیت خوبی قرار دارند.
انگشت شماره ۲
این انگشت نماد کار میباشد و اشخاصی که به این انگشت اهمیت بیشتری میدهند انسانهای کاری هستند و بطور کلی وجدان کاری خوبی دارند و موفقیت زیادی در کارها دارند.
انگشت شماره ۳
این انگشت میزان اهمیت به خود فرد را نشان میدهد، افرادی که این انگشت را انتخاب میکنند، در مورد همه چیز اول به خود اهمیت داده و تا حدودی خودپرست و خودخواه هستند.
انگشت شماره ۴
این انگشت نماد محبت و عشق است و کسانی که این انگشت را انتخاب میکنند، انسانهای احساساتی و عاطفی هستند و همواره به دنبال محبت و خوشحال کردن دیگران هستند.
انگشت شماره ۵
این انگشت نماد خانواده و فرزند هست و کسانی که به این انگشت علاقمند هستند، افرادی هستند که به خانواده پایبند بوده و به زندگی مشترک و بطور کلی روابط بین افراد اهمیت می دهند
گرد و غبار در پرتو آفتاب که تنها روشنی بخش دفتر پدر اسمیت بود،می رقصید.او در صندلی دفترش جا به جا شد و به پشتی صندلی تکیه داد.در حالی که به ریش خود دست می کشید،نفس عمیقی کشید.سپس عینک قاب فلزی خود را از روی چشمانش برداشت و با حواس پرتی آن را با پیراهن نخی خود برق انداخت.
پدر اسمیت گفت:«خب،پس طلاق گرفتید.و حالا هم می خواهید با این پسر خوب ازدواج کنید.مشکل چیست؟»
1) خانم هایی که موهایشان را از پشت گوش هایشان محکم می بندند، انسان هایی گوشه گیر هستند که اغلب میل به عزلت و تنهایی دارند، این ها به راحتی نسبت به دیگران اطمینان نمی کنند.
۲) خانم هایی که با موهایشان بازی می کنند و گاهی آنها را بالا می بندند، تا حدی که جزیی از گردنشان مشخص می شود، بیانگر آن است که آنها از هرچه که آزادی شان را مقید می کند بی زارند و انسان هایی راحت طلب هستند و از برقراری رابطه با مردم خشنودند.
۳) خانم هایی که عادت دارند غالبا موهایشان را دور انگشتانشان بپیچند و بازی کنند، معمولا خواستار جلب توجه دیگران هستند و دوست دارند که مردم دوستشان بدارند و از آنها تعریف کنند.
۴) خانم هایی که دائما به موهایشان دست می زنند و اسباب سرگرمی آنهاست، کسانی هستند که نازپرورده و لوس هستند و ماجراجویی و مبارزه طلبی را دوست دارند.
جنایت، قحطی و گرسنگی، رنج و بدبختی و فساد و بی عدالتی این جهان هر ورز ما را به سوی یاس و ناامیدی می کشاند. به خودتان بیایید شما نمی توانید تغییرات اساسی در این دنیا انجام دهید. اما در درون زندگی هر یک از ما کارها و وظایف فراوانی وجود دارد که باید انجام دهیم، برای مهربان بودن، و خیرخواهی و سخاوتمندی و فهیم بودن از خانواده ی خود شروع کنید و بعد به بیرون از خانواده حرکت کنید. اگر هر یک از ما، به سهم خود وظایف شخصی خود را انجام دهیم در واقع دنیا متفاوت خواهد شد. بنابراین اگر مسائل کوچک و شخصی را حل کنیم مشکلات عمده تر به دنبال آن حل خواهد شد.
رفتار من عادی است...
اما نمی دانم چرا این روزها
ز دوستان و آشنایان
هرکس مرا می بیند...
ز دور می گوید:
این روزها انگار حال و هوای دیگری داری!
ولی باور کنید
من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
فقط شاید کمی بیشتر از روزهای قبل مرده باشم ...!
lawyersyoung.rad@gmail.com
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سیبی بچین حوا بگذار از زمین هم بیرونمان کنند... و آدرس cheragh.ab.ayeneh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.