او چاق بود و اضافه وزن داشت،اما طرز تفکرش نقص او را در سرعت جبران می کرد.جیسون پانزده ساله هرگز در جلسات تمرین غیبت نمی کرد،گرچه به ندرت فرصت بازی پیدا می کرد.
با آنکه شماره ی پیراهنش ۳۷ بود،اما هرگز اخم نمی کرد،شکایت نمی کرد و همیشه تمام سعی اش را می کرد،حتی اگر نتیجه نمی گرفت.روزی او در جلسه تمرین حاضر نشد.وقتی روز دوم هم غیبت کرد،من که مربی اش بودم،نگرانش شدم.به خانه اش تلفن کردم.یکی از بستگانش که در شهر دیگری زندگی می کرد با من حرف زد و گفت که پدر جیسون فوت کرده و خانواده اش باید مراسم خاکسپاری را برگزار کنند.
دوستان عزیز همونطوری که می دونید در دو روز گذشته اتفاق فرهنگی بزرگی بین سینماگران کشورمون رخ داده حالا ضمن اینکه این واقعه رو به فرهنگ دوستان سرزمینمون تبریک میگیم اطلاعاتی در مورد جشنواره گلدن گروب و اسکار بهتون میدم:
هر سال جوایز و تندیسهای مختلفی در جشنوارههای جهانی به فیلمسازان و سینماگران اهدا میشود که به لحاظ اهمیت هنری میتوان از جشنوارههای کن فرانسه با نشان نخل طلا، فستیوال برلین (خرس طلایی)، جشنواره ونیز ایتالیا (شیر طلا) و … نام برد، اما مراسم اسکار که به صورت جشنواره برگزار نمیشود، بیش از ۵۰۰۰ داور به آثار رای میدهند و تنها نامزدهای اولیه و برگزیدگاناش در روزهای مختلفی اعلام میشوند، تندیسی به نام «اسکار» به برگزیدگانش اعطا میکند که علاوه بر مطرح شدن برگزیدگاناش و تضمین آینده کاری آنها، سینماگران را در ادامه پرتوان مسیر صنعت ـ هنر سینما یاری بسیار میدهد.
از آنجا که جایزه گلدن گلوب عموما بر توفیق فیلمهای منتخب در مراسم اسکار تاثیر بسیاری میگذارد کسب این جایزه در بسیاری از موارد به کسب اسکار منتهی میشود.
جایزه گلدن گلوب ( Golden Globe Award) نام مجموعه جوایزی است که هرساله در ایالات متحده آمریکا توسط اتحادیه مطبوعات خارجی هالیوود به بهترین تولیدات سینمایی و تلویزیونی اهدا میگردد.
این جایزه برای اولین بار در سال ۱۹۴۴ به فیلمهای تولیدی و محصولات تلویزیونی تعلق گرفت.
مهمترین جایزه آکادمی با نام «بهترین فیلم» یکی از مهمترین رقابتهای فیلمسازان محسوب میشود. همچنین جایزه «یک عمر فعالیت هنری» یکی از مهمترین جوایز گلدن گلوب است که هرسال به یکی از بزرگان عرصه سینما و تلویزیون آمریکا داده میشود.
این مراسم که پرفروغترین مراسم سینمایی جهان به شمار میآید و توسط آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک آمریکا اعطا میشود به نوعی معروف ترین جایزه سینمایی جهان است.
جوایز اسکار که میتوان آن را مهمترین و یکی از پربینندهترین مراسم اعطای جایزه فیلم در جهان دانست، طی هشت دهه برگزاری همواره مورد توجه علاقهمندان سینما بوده است.
اولین مراسم اعطای جوایز اسکار روز ۱۶ می ۱۹۲۹ در هتل «روزولت» هالیوود برگزار شد تا برترینهای سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸ برای فعالیتهای چشمگیر در سینما مورد تقدیر قرار بگیرند.
آکادمی اسکار از ۵۸۳۰ عضو تشکیل شده است که با آرای خود، برندگان هرساله بخشهای مختلف این جایزه معتبر را انتخاب میکنند. در این میان، بازیگران با ۱۳۱۱ نفر، بیشترین حضور را دارند.
نام رسمی مجسمه اسکار، «نشان لیاقت آکادمی» است که یک تندیس طلایی بر روی یک پایه فلزی مشکیرنگ است که ۳۴ سانتیمتر بلندی و ۳/۸۵ کیلوگرم وزن دارد. تا پیش از برگزاری دوره هشتادم اسکار، مجموعا ۲۶۸۷ جایزه اسکار اعطا شده است و بیش از ۲۹۰ بازیگر موفق به دریافت آن شدهاند که ۱۴۱ تن از آنان هنوز در قید حیات هستند.
اجتماعی، سخت گیر نیستند،غمخوار ودلسوز،دیپلماتیک،اهل گشت وگذار،خلاق،غیر قابل پیش بینی،هنرمند،انعطاف پذیر،ترشرو ودرخود!مخلوطی از تضادها،خجالتی در مقابل بعضی ها ، بی باک وگستاخ با بعضی دیگر، برونگراودرونگرا،گاهی غیر قابل پیش بینی است وگاهی ظاهرا بسیار آرام وخونسردبه نظر می رسند.قدرت خلاقه زیادی دارند،توانا در پیدا کردن مشکلات ودور زدن آنها،علاقه مند به محیط شهری،به آسانی خسته می شوند.به نظر می رسد که هر کاری که انجام می دهند از روی اجبار است. هرگزکاری را برای قدردانی انجام نمی دهند.اسرار آمیز بنظر می رسند.در فعالیتهای اجتماعی می توانند هماهنگ ظاهر شوند.علاقه مند به ایجاد رابطه نیستندوتلاش چندانی هم برای این کار نمیکنند
راهب پیری کنار جاده نشسته بود. با چشمانی بسته و چهار زانو روی زمین نشسته بود و دستهایش روی زانویش بود. او در حال مراقبه بود که صدای خشن جنگجویی سامورایی مراقبه ی او را به هم زد: «پیرمرد، به من درسی از بهشت و جهنم بیاموز!»
ابتدا راهب خود را به نشنیدن زد و پاسخی نداد. اما کم کم چشمانش را باز کرد و لبخند کمرنگی بر لبانش نقش بست. سامورایی همچنان ایستاده بود و بی صبرانه منتظر جواب پیرمرد بود و با گذشت هر ثانیه بیشتر نا آرام می شد.
بالاخره راهب گفت: «می خواهی اسرار بهشت و جهنم را بدانی؟ تو که آنقدر کثیف هستی، دستها و پاهایت خاکی است، موهایت نامرتب است، نفست ناپاک است، شمشیرت زنگ زده است. تو که زشت هستی و مادرت لباسهای مضحک تنت کرده است. تو از من در مورد بهشت و جهنم می پرسی؟»
سامورایی ناسزا گفت و شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و بر سر او بلند کرد. صورتش سرخ شده بود و وقتی خواست سر راهب را از تنش جدا کند، رگ گردنش از خشم بیرون زده بود. درست وقتی شمشیر را پایین می آورد، راهب پیر آهسته گفت: «این جهنم است.»
در آن لحظه کوتاه، سامورایی غرق در بهت، هیبت، دلسوزی و عشق آرام گرفت، چرا که او زندگی اش را به خطر انداخت تا به او درس بیاموزد. شمشیرش را که در میانه راه بود، پایین آورد و چشمانش مملو از اشک شد.
این ممکن نیست که همه چیز را بیاموزید بنابراین همیشه روی چیزی که به دانستن آن کنجکاو یا نیازمند هستید یا امری که سبب پرباری زندگی و نشاط آن می شود، تمرکز کنید هرگز به خاطر آموختن چیزی که دیگران می دانند اما شما نیازی به آن ندارید، بر خود سخت نگیرید زندگی صحنه ی مسابقه نیست شما هم چیزی می دانید که دیگران نمی دانند. انرژی خود را در جهت اطلاعاتی که نیازمند آن هستید و ارزش واقعی برای شما دارند، صرف کنید.
روش بیست و هفتاز انسانهای منفی باف و ناامید دوری کنید.
از انسان هایی که تنها عیب جویی می کنند و داستان بدبختی خود را برایتان تعریف می کنند و شما را به ناراحتی درباره ی اموری بی اهمیت وا می دارند و یا عموما از مردم موسسات و اجتماعات شاکی هستند، دوری کنید این گونه افراد زندگی شما را چون زندگی خود تیره کرده، سبب یاس و ناامیدی شما گشته، موجبات عقب ماندن شما از پیشرفت می شوند. چه کسی طالب چنین چیزهایی است؟
وقتی که به چنین افرادی برخوردید در میان خانواده، همکاران، یا هم اتاقی ها، آنان را همراهی نکنید یا نیازی نبینید که مشوق آن ها در جهت مثبت باشید و همین که آنان شروع به انتقاد از چیزی کردند، مجلس را ترک کنید.
دوستان هر چند که شاید این طالع بینی صد در صد درست نباشه ولی تا حدودی میشه روش حساب باز کرد:
تیپ سرد A گروه خونی
+A حدود 34% ازمردم دارای گروه خونی
هستند -A و 6% دارای گروه خون
:خصوصیات
مطیع وآرام،دقیق،دلسوزوغمخوار،فداکار،مودب،درستکار،وفادار،احساساتی،درونگراوکمی دستپاچه.حتی در مواقع آشوب و غضب آرام وخون سرد هستند.نسبت به نظرات عمومی حساس اند.اغلب درون گرا هستند دربرخورد با دیگران خجالتی وکمرو هستند یا حتی مریض به نظر می رسند کمی بدبین هستند.برای روابط ارزش قائل بوده ونسبت به دیگران وفادارند.نسبت به تغییرات تردید دارند.دوست داران طبیعت وگریزان از جمعیت وشلوغی هستند.به یک مکان شخصی یا پناهگاه امن ومخفی برای خود نیازمندند.عموما دو دل و غیر قاطع اند.برای حضوردر کارهای تیمی آماده هستند مخصوصا وقتی دستوری به آنها داده شود.علاقه مند به ایجادرابطه نیستندوتلاش چندانی هم برای اینکار نمی کنند.
دوستان اگه یک نگاهی به شغل اصلی بزرگان تاریخ بندازیم متوجه میشیم که اونا هم مثل ما آدمای ساده ایی بودن و با تلاش و کوشش خودشون به اینجاها رسیدند با هم به شغل قبلی برخی از این مشاهیر یک نگاهی میندازیم
دو ماه به کریسمس مانده بود که آلمی رز نه ساله، به من و پدرش گفت که یک دوچرخه نو می خواهد. دوچرخه کهنه اش خیلی بچه گانه بود و یک لاستیک نو لازم داشت.
هر چه به کریسمس نزدیک تر می شدیم، به نظر می رسید که اشتیاق او برای داشتن دوچرخه ی نو کاهش می یابد، یا ما این طور فکر می کردیم. چون دیگر اشاره ای به دوچرخه نمی کرد.
سال پیش تعدادی پروژه جالب هنری انجام شد. صرفنظر از تخیلی که اجراکنندگان این پروژهها داشتند، وفاداری و ایمانشان به کاری که میخواستند انجام بدهند و همچنین پشتکارشان شایسته توجه است.
به نقل از یک پزشک، تعدادی از این کارها به صورت مشارکتی انجام شدند، اما بعضی از آنها هم را تنها یک نفر با اختصاص دادن ساعتها وقت به پایان رساند. مرور این کارهای جالب، نهتنها میتواند سرگرمکننده باشد، بلکه ما را تشویق میکند که بر محدودیتهای خود غلبه کنیم و به جهان از زاویه دیگری نگاه کنیم.
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند…
که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
اغلب مردم عمرشان را در انتظار شادی در آینده تلف می کنند برای چنین افرادی شادی همیشه در گوشه ای پنهان است. آنان معتقدند که وقتی تحصیلاتشان به پایان برسد، صاحب شغلی شوند، همسر دلخواه بابند، فرزندی داشته باشند، ارثیه یا مطالباتشان را بگیرند و …. به شادی و خوشبختی خواهند رسید.
با این شیوه هرگز نمی توانیم شادی واقعی کسب کنیم باید شادی را هم اکنون تجربه کنیم و بهتر است از عمق وجود خود به خاطر فضیلت و نعماتی که همیشه مایه ی خوشبختی ما بوده اند، شادمان و سپاسگزار باشیم، تا اینکه در انتظار شادی ای باشیم که در پی رسیدن به چیزی حاصل شود.
افسردگی بیماری بسیار شایع عصر پیشرفت فناوری است و در جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است که حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بیخبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است.
افسردگی به دنبال خود عواقب و آثار گوناگونی به همراه دارد. غیراز آثار و علایم پزشکی و اندوه که بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش میبیند.
گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را که وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق میدهد. درباره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد: و آن اینکه بیشتر انواع افسردگی قابل درمان است.
افسردگی بالینی، از دیدگاه عملکردهای اجتماعی بیش از دیگر بیماریهای مزمن، بیمار را ناتوان میکند. افسردگی کبیر بیش از بیماریهای مزمن ششی، التهاب مفصل و دیابت، ناتوان کننده است. افسردگی نوعی بیماری است که خود مجموعهای از علائم مختلف است. اگر این علائم در شخصی وجود داشته باشد، احتمال دارد که دچار افسردگی شده باشد.
کم خوابی یا خوابزدگی
کمخوابی و بروز مشکلات به خواب رفتن یا خواب ماندن در طول شب و اینکه شما به جای خوابیدن، استراحت موقت کنید، نشانه افسردگی است که باعث میشود شما نتوانید بخوابید، زیرا نگرانی و دلواپسی، شما را در طول شب بیدار نگه میدارد یا اینکه شما برای دوری از واقعیت، بیش از حد میخوابید.
نداشتن توجه و تمرکز کافی
فرض کنید در جلسهای هستید و به مدت نیم ساعت است که به میز موجود در کنفرانس نگاه میکنید و این تنها چیزی است که به آن توجه دارید، نه بیشتر. ضمن آنکه شما نمیتوانید خوب تمرکز کنید یا خوب پاسخ بدهید و این باعث ناراحتی زیاد میشود که این امر نشاندهنده افسردگی فرد است.
رفتارهای عجولانه
شما فراموش میکنید کاری را که باید، انجام بدهید و نمیدانید چگونه این مطلب را فراموش کردید یا اینکه اخیراً مشکلاتی با حافظه خود پیدا کردهاید. اینها همه نشانههای افسردگی است که منجر به بیدقتی فرد میشود.
متنفر بودن از خود
شما ممکن است که تا به حال خودشیفته نبودهاید، ولی حالا از خودتان متنفر شدهاید. آینه شما را به یاد چیزهایی میاندازد که از آنها بیبهرهاید. کمکم از نحوه صحبت کردن خود، راه رفتن، خوردن، نشستن و چیزهای فراوانی درباره خودتان متنفر میشوید و به این فکر میکنید که چرا خدا شما را به این شکل آفریده است.
دوست نداشتن کارهای روزمره
یکی دیگر از نشانههای افسردگی این است که به نظر شما، کارهای روزمره جالب نیست و به این فکر میکنید که چرا باید هر روز آنها را انجام دهید.
درد و رنج
لطمه روحی شما آنقدر قوی است که حتی میتواند روی سلامت جسمی تان تأثیر بگذارد. ناگهان در تمام بدن احساس درد میکنید و در عین حال بدون در نظر گرفتن آزمایشهای پرهزینه، در هیچ جای بدن تان نشانهای از بیماری جسمی یافت نمیکنید و این شما را بیشتر ناراحت میکند چون خیال میکنید تمام بدن تان مریض است.
احساس ناتوانی و ناامیدی
احساس میکنید در هر شرایطی که در آن قرار دارید، هیچ کس به کمک شما نمیآید و هیچ امیدی به این ندارید که کسی به شما کمک کند. این نشانه افسردگی است. همین طور است وقتی که فکر میکنید انسانیت دیگر وجود ندارد یا حتی اگر هم وجود داشته باشد، برای شما وجود ندارد.
مجموعه تمام این حالات و تفکراتی که برشمردیم اگر جدیداً در شما بروز کرده باشد غیرواقعی و جزو افکاری است که بر اثر افسردگی بوجود میآید. طبیعی است که این حس و حال نباید به حال خود رها شود و باید توسط متخصص ریشهیابی و درمان شود.
مدرسه شیوانا میزبان استاد و شاگردانی از مدرسهای در دهکدهایدوردست بود.
به هنگام غروب وقتی همه شاگردان گرد هم جمع بودند و استادان مدرسه میهمان نیز نشسته بودند، یکی از شاگردان مدرسه میهمان به شاگردی از مدرسه شیواناگفت: "الان سوالی از شیوانا میپرسم که باعث شود او از مدرسه خودش تعریف کرده و بهطور مستقیم مدرسه ما را تحقیر کند و به این وسیله میانه استادهای مدرسه را به هممیزنم و این مجلس میهمانی را با همین یک سوال به هم میریزم
هوا سرد است.بسیار سرد.اما در اردوگاه کار اجباری نازی ها در سال 1942چنین روز تاریک زمستانی با روزهای دیگر تفاوتی ندارد.با لباس های کهنه و نازک ایستاده ام و می لرزم.نمی توانم باور کنم که چنین کابوسی در حال وقوع است.من فقط یک پسر کم سن و سال هستم.باید با دوستانم بازی می کردم،به مدرسه می رفتم،به فکر آیندهمی بودم که بزرگ شده و تشکیل خانواده دهم،من برای خودم خانواده داشتم.اما تمام این رویاها مخصوص انسان های زنده است که من قرار نیست جزء آن ها باشم.من تقریبا مرده ام.یعنی از وقتی که از خانه ام دور شده و همراه با هزاران اسیر دیگر به این جا آورده شده ام،مرده ام.آیا فردا هنوز زنده خواهم بود؟آیا امشب مرا به اتاق گاز می برند؟
کنار حصاری از سیم های خاردار جلو و عقب می رفتم تا بدن ضعیف و لاغر خود را گرم نگه دارم.گرسنه هستم.اما تا آن جایی که یاد دارم همواره گرسنه بوده ام.غذاهای خوشمزه یک رویا شده اند.هر روز که زندانیان بیش تری ناپدید می شوند و گذشته های خوب همانند یک خواب یا رویای شیرین به نظر می رسند،من بیش از پیش در یأس و ناامیدی فرو می روم.
رودخانه ها معمولا به سمت اقیانوس، دریاچه، دریا و یا رودخانه ای دیگر در جریان هستند. مقدار آب رودخانهها در مقایسه با حجم آب کره زمین، بسیار ناچیز است اما هر چه هست نقش مهمی در زندگی بشر دارند چراکه بسیاری از تغییرات ایجادشده در سطح خشکیهای عالم ناشی از عملکرد آبهای جاری یا همان رودخانه هاست. گذشته از این آب و هوا و چشم انداز اطراف رودخانه حتی زندگی در امتداد یک رودخانه، خود مزیت هایی دارد که شاید جاهای دیگر این برتری را نداشته باشند. رودخانه ها تاثیرات الهام بخش و زیبایی در افکار و آثار بسیاری از شاعران، نقاشان حتی عکاسان جهان بجای گذاشته است که شما دوستان 10عنوان از تصاویر مشهور ترین و زیباترین رودخانه های جهان را خواهید دید:(هرهفته10تا)
روش بیست و سوم:اگر کمبود وقت، هر صبح شما را عجول و عصبی می سازد، زودتر بیدار شوید.
هر چند وقت یک بار شکایتی می شنویم که: من صبح ها هرگز وقت کافی ندارم شما می توانید خیلی ساده وقت بیشتری برای خود اختصاص دهید. کافی است زودتر بیدار شوید تا وقت کافی برای پوشیدن لباس، خوردن صبحانه کامل و رفتن به سر کار داشته باشید این کار می تواند برنامه ی تمام یک روز شما را سامان دهد و شیوه ای منطقی به استفاده از زمان دهد. چرخه ی بی ثمر عجله را با استراحت و خواب شبانه ی کافی و سحر خیزی متوقف کنید.
دختر ده ساله ام، سارا درسی به من آموخت که بر قلبم حک شد.او از زمان تولد نقص عضو داشت و ما مجبور شدیم برای پای او که مادر زادی عضله نداشت، حائل تهیه کنیم.
عکسهای از موزه شرلوک هومز که در سال 1990 باز شد و توسط سر کانن دویل ایجاد شد
The Sherlock Holmes Museum is a popular privately-run museum in London, dedicated to the celebrated 19th century detective created by Sir Conan Doyle. The museum opened in 1990 and is situated in Baker Street, bearing the number 221b the address of the fictional detective - although it actually lies between numbers 237 and 241.
انجلا می دانست که شارلوت،بهترین دوستش در شرایط سختی به سر می برد.شارلوت افسرده و عصبی بود.او همه،به جز آنجلا را از خود رانده بود.او با مادر و خواهرش به شدت مشاجره می کرد.بیش از همه اشعار غمگین و ناامیدانه ی شارلوت آنجلا را نگران کرده بود.
در آن تابستان هیچ کس رابطه ی خوبی با شارلوت نداشت.او با اکثر دوستانش بد رفتاری می کرد.آنان علاقه ای به معاشرت با کسی که افسرده و عصبی بود،نداشتند.تلاش های آنان برای دوست بودن با او با تهمت ها و بدخلقی های شارلوت روبرو می شد.
چند سال پیش در الکارت در کانزاس، دو برادر نوجوان در مدرسه وظیفه ی مهمی داشتند. وظیفه ی آنان این بود که هر روز اجاق بزرگ کلاس را روشن کنند. صبح روزی سرد، برادرها اجاق را تمیز و پر از چوب کردند. یکی از آنان قوطی نفت سفید را برداشت و روی چوب ها ریخت و آتش را روشن کرد.
انفجار ساختمان را لرزاند. آتش برادر بزرگ تر را کشت و پاهای برادر کوچک تر نیز سوخت. بعدها معلوم شد که قوطی نفت سفید اشتباها پر از بنزین بوده است.
معلم تازه کاری به نام مری، در اردوگاه سرخ پوستان در ناواخو مشغول به کار شد. او هر روز از پنج نفر از دانش آموزان می خواست مقابل تخته سیاه بایستند و مسئله ی ریاضی ساده ای را حل کنند.
آنان ساکت آنجا می ایستادند و تمایلی به حل مسئله نداشتند. مری علت را نمی دانست. هیچ یک از آموخته هایش کمکی به او نمی کرد.
زنی جوان نزد شیوانا آمد و گفت که بعد از ازدواج مجبور به زندگی مشترک با خانواده شوهرش شده است و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می کنند. شیوانا پرسید: آیا تا به حال به سراغ صندوقچه شخصی که تو از خانه پدری آورده ای رفته اند؟ زن جوان با نعجب گفت: البته که نه! همه حتی همسرم می دانند که آن صندوقچه متعلق به شخص من است و هر کسی که به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من رو به رو می شود. هیچ یک از اعضای خانواده همسرم حتی جرات لمس این صندوقچه را هم ندارند!
شیوانا تبسمی کرد و گفت: خوب! این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به دیوارهای صندوقچه ات محدود کرده ای! تو اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی ات گسترش دهی دیگر هیچ کس جرات نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت. شاید دلیل این که دیگران خود را در ورود و دخالت به حریم تو محق می دانند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکرده ای
ژاپن و در اوزاکا، شیرینیسرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت. مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود. صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوشآمدگويي مشتریها به این طرف نمیآمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
تا اينكه یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد. قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیبهایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد! صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک میکرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم میکرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمیشوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همهی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی خرج کرد او واقعاً به ما افتخار داد. این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود. شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و ارزشمند است....!!!!!!!!!
کریسمس، جشن سال نو و میلاد حضرت مسیح از مهمترین جشن های مسیحیان است که همگی با امیدها و آرزوهای فراوان آنرا در محیطی دوستانه برگزار می کنند. بطوریکه امسال هم بطور یکپارچه در سراسر مناطق جهان با برگزاری جشن های ویژه و آتش بازی های زیبا به استقبال سال 2012 رفتند و لحظه هایی شادی بخش را خلق کردند که گوشه هایی از اون رو تقدیم شما دوستان می کنیم ...
سالها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسربردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد. یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید. ما مدتی با هم بودم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد. تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد.....
رفتار من عادی است...
اما نمی دانم چرا این روزها
ز دوستان و آشنایان
هرکس مرا می بیند...
ز دور می گوید:
این روزها انگار حال و هوای دیگری داری!
ولی باور کنید
من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
فقط شاید کمی بیشتر از روزهای قبل مرده باشم ...!
lawyersyoung.rad@gmail.com
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سیبی بچین حوا بگذار از زمین هم بیرونمان کنند... و آدرس cheragh.ab.ayeneh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.